دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان. 50هزارگزی شمال زرند و 9هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 50 تن. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی از دهستان دشت خاک بخش زرند شهرستان کرمان. 50هزارگزی شمال زرند و 9هزارگزی خاور راه فرعی زرند به راور. کوهستانی، سردسیر. سکنۀ آن 50 تن. آب آن ازقنات و محصول آنجا غلات، حبوبات و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
خواندمیر آرد: ابوبکر به اندک زمانی ارباب بلسان تا ساحل بحر محیط درحیطۀ تصرف درآورد و در آن بلاد متمکن شده... (حبیب السیر چ اول طهران جزوۀ چهارم از ج 2 ص 206). در حبیب السیر (چ خیام ج 2 ص 573) ’باب تلمسان’ آمده است
خواندمیر آرد: ابوبکر به اندک زمانی ارباب بلسان تا ساحل بحر محیط درحیطۀ تصرف درآورد و در آن بلاد متمکن شده... (حبیب السیر چ اول طهران جزوۀ چهارم از ج 2 ص 206). در حبیب السیر (چ خیام ج 2 ص 573) ’باب تلمسان’ آمده است
مرسوم کردن. مد کردن. روائی دادن. رایج کردن. متداول کردن. تبویب. رجوع به باب شود، ناصرخسرو در سفرنامه در شرح بیت المقدس آرد:... و چون از این در بگذری هم بر پهنای مسجدکه سوی مشرق میرود باز درگاهی عظیم بزرگست و سه در پهلوی هم برآنجاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را بآهن و برنج تکلفات کرده چنانکه از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است، مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است... (سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 32)
مرسوم کردن. مد کردن. روائی دادن. رایج کردن. متداول کردن. تبویب. رجوع به باب شود، ناصرخسرو در سفرنامه در شرح بیت المقدس آرد:... و چون از این در بگذری هم بر پهنای مسجدکه سوی مشرق میرود باز درگاهی عظیم بزرگست و سه در پهلوی هم برآنجاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را بآهن و برنج تکلفات کرده چنانکه از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است، مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است... (سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 32)
حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).
حمل بار و نقل کردن آن: حاجی تو نیستی شتر است ازبرای آنک بیچاره خار میخورد و بار می برد. سعدی. برد هر کسی بار درخورد زور گرانست ران ملخ پیش مور. سعدی (بوستان).